نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا



 

انبوهی و عظمت تمدن چین از دیرباز ستایش و تقلید در همسایگان خویش بر انگیخته بود. در 1000- 1500م، کره و منچوری مرکزی به همراه آنام و یونان، با فرهنگ شهری چین روابط روزافزونی برپا کرده بودند. بی گمان این سرزمین ها کاملاً هویت خود را از دست ندادند. از زمان مغولان به بعد، منچوری و یونان همچون بخشهای وابسته به چین اداره می شدند. با این همه، رژیم نظامی در منچوری- که در آن چینیان، تنگوزان و مغولان درهم آمیختند (1)- و تسلط اسلام در یونان، این بخش های مرزی را از چین به ویژه جدا می ساخت. کره، پادشاهی ای وابسته ماند و فرمان هر دودمانی را که در چین شمالی به قدرت می رسید، گردن می نهاد. زبان، تنها سدی بود که مانع جذب کامل فرهنگی منچوری به چین می شد. ولی طبقات ممتاز کره، همه گونه کوشش به عمل آوردند تا بر این سد فایق آیند و از بازپسین شیوه های زندگی و دقایق و ظرایف دربار چین تقلید کردند.(2) آنام در جنوب سخت گیرتر بود و فقط هنگامی که دودمان های مغول و مینگ بر مسند قدرت بودند، به پیروی از چین گردن نهادند. با این وجود، سرمشق های فرهنگی چین حتی در دوران های استقلال سیاسی انام را هم زیر سلطه آورد.
اوضاع جغرافیایی دشوار در تبت و مغولستان هر گونه پیشرفتی را به فراسوی مراحل نخستین تمدنی نامیسر ساخت. این امر به همراه گرایش جدایی روحی از چین، موجب راهیابی بسیار محدود شیوه های زندگی چینی در این سرزمین ها است. آیین لامایی تبت پیوسته به ریشه ی هندی کیش بودایی وفادار ماند و بدین گونه، با کشیده شدن به سوی چین، با پیوستن به سنت تمدن بزرگ رقیب یعنی هند، چین را دفع می کرد. توان اخلاقی لامایی در سده ی چهاردهم میلادی، با جنبش اصلاحی در دیرهای سراسر تبت بالا گرفت و ضابطه ای فکری و ریاضتی سخت تر در میان دیرنشینان رواج یافت. این اصلاح «نیایشگاه زرد»- نامی برخاسته از ریگ ودای دیرنشینان- بر تاریخ آینده ی تبت چیره شد.(3)
ژاپن، از لحاظ جغرافیایی؛ زمینه ی بسیار مساعدی برای پی گذاری یک فرهنگ نمودار ساخت؛ از آن رو که شیوه های درباری چینی با کامیابی در دوران نارا (646- 749م) در ژاپن پا گرفت. اما ژاپنی ها از اقتباس کامل خشنود نبودند. ایشان به جای آن که مانند کره ای ها در دنباله روی و تقلید از بازپسین دقایق شیوه های چینی شتاب کنند، در 1000- 1500م، جامعه ای و فرهنگی ویژه ی خویش پی نهادند. تمدن ژاپنی که به تقلید صرف از گونه ی دنباله روی استان ها از امپراتوری چین نپرداخته بود، باز هم پیوستگی نزدیک به تمدن چینی داشت و بسیاری از پدیده های تمدن چینی را پذیرفته بود.
در میان سده ی نهم و دوازدهم میلادی، حکومت امپراتوری زودرس و دیوان اداری ژاپن که بر گرده ی سازمان حکومتی تانگ پی گذاری شده بود، به نظامی گری ای روی آورد که در آن نیرومندی متکی بود بر حق بر زمین و املاک و وفاداری فردی میان ملاک عمده و مباشرارن او که همانندی آن به فئودالیسم اروپایی بسیار بود. طبقه ای جنگاور به نام سامورایی بر ژاپن چیره شد و رشته قوانینی شرافتی پدیدار ساخت که در مواردی، مشکل با توسل به جنگ افزار خارج از اختیار دستگاه فرمان دهی ملاک مربوط حل می شد. پیروزی از این قوانین، سامورایی را از دیگران ممتاز می ساخت. خشونت در مکان های مختلف امری شد مستمر، و پیکار میان اتحادیه های ملاکان و مباشران رقیب بسیار عادی گشت. در چنین محیطی، زندگی نظامی دارای شأن و ستایشی بسیار شد در برابر چین که نظامی را به دیده ی بیزاری و رمیدگی می دید.
تا فرا رسیدن سده ی چهاردهم میلادی، شهرها در جامعه ی ژاپنی عوامل بر جسته ای شدند . گذشته از صنعتگران که برای بازار محل تولید می کردند، این گونه شهرها بسیاری از سامورایی های آواره و سرگردان را که ملک خود را در آشوب های محلی از دست داده و به دریازنی یا داد و ستد روی آورده بوند، جذب می کردند. آشکار است شهرهایی که در آن چنین سود پرستانی مانند دریازنان ژاپنی جای گزین بودند، با شهرهای نسبتاً آرام و فرمان بردار چین، هند و خاورمیانه تفاوتی شگرف داشتند. تنها در غرب دور بود که چنین شهریان درشت خو و خودخواهی پیدا می شدند.(4)
دیرهای بودایی، به ویژه آن ها که از آن فرقه ی زِن بودند، پیوندی شمرده می شدند میان شهریان و سامورایی های پیرامون. دیرنشینان به سپاهیگری که آیین رایج زمان بود، گرایشی داشتند و گاه خود دست به سلاح می بردند. دیرها هم مانند برجستگان ملاک، پیوسته درگیر کشاکش های نظامی- سیاسی در میان ملاکان فئودال بودند. اما، همین دیرها نیز در سازماندهی نخستین سفرهای جنگی دریایی عاملی بودند مؤثر و به سامورایی های شکست یافته یا کهنسال پناه می دادند که راه چاره ای بود نسبتاً محرمانه تر از مشاغلی که ممکن بود در شهرها بدین جنگیان واگذارند. در سطح فکری، آیین زن اندیشه ای اساطیری و ماوراء الطبیعی به سامورایی ها القا می کردند که مؤثرتر از آیین های بازدارنده و پرتحریم ویژه ایشان بود.
جامعه ای چنین متفاوت با جامعه ی چین، بی گمان خویشتن را در حصاری از اصول به وام گرفته از فرهنگ چینی می دید و به زودی راه های جدیدی برای خود در پیش گرفت. با این همه، ژاپنی ها هرگز دست از ستایش و آفرین گفتن به سرمشق های چینی نکشیدند. از این رو، گونه ای دوگانگی در فرهنگ ژاپنی پدیدار شد. گروه های کوچکی در شهرهای بزرگ و دربار امپراتور همچنان به پرورش هنرهای چینی- مانند شعر و نقاشی- ادامه می دادند. در صورتی که سامورایی های شهرستانی تحت تأثیر سیاست، و شهریان در میان دو قطب رمیدگی از چنین اعمال پراحساس و دل دادگی به جاذبه ی آنها، در نوسان بودند.
تا فرا رسیدن سده ی پانزدهم میلادی، گسترش شهرهای کوچک به کوشش های فرهنگی و هنری عرصه ای وسیع تر داد، در محیط شهری شیهو های هنری بومی ژاپن و آن چه از چین وارد شده بود، از هم به گونه ای بسیار فراوان تر از گذشته که این هنرها تنها محدود به دربار بود، اقتباس می کردند. پختگی نقاشی و نمایشنامه نویسی از اینجا ناشی شد. نقاشی سخت تحت تأثیر شیوه ی سونگ ماند؛ گو این که هنرمندان باز هم سبکی ممتاز و ژاپنی ابداع کردند. نمایشنامه نویسی بر خلاف نقاشی از سرمشق های چینی مستقل شد و راه جداگانه ای در پیش گرفت و مضمون های خود را از افسانه ها و داستان های مربوط به پهلوانان سامورایی ژاپن می گرفت و رسوم و آداب آن هم بومی بود؛ از رقص های سنتی گرفته تا شعرهای مردم پسند.
رشد دینی ژاپن هم بازتاب همین گونه درآمیختگی بود. فرقه های گوناگون بودایی ژاپنی از همانندها و پیشروان چینی ریشه گرفتند و باز در سرزمین ژاپن سرشتی و تأکیدی بومی یافتند. در سده های دوازدهم و سیزدهم میلادی شماری پیشوایان بزرگ دینی پدیدار شدند که یک اصلاح یا «بودیسم سرزمین پاک» را رواج می دادند که از تفکر درویشانه چشم پوشیده و حتی وجود دیرها را مانع رسیدن به رهایی می دید. این فرقه ی سرزمین ناب بر اساس شوراها پی نهاده شده و ندای اصلی آن برای تنگدستان و فروافتادگان بود. گه گاه پیروان این فرقه با دیرهای بودایی بر خوردهایی پیدا می کردند که در سده ی پانزدهم میلادی، مایه ی سربلند کردن گسترده و انبوه مردم علیه دیرها و حتی مخالفت با برتری و فرمانروایی سامورایی شدند.
بودایی زن اندکی پس از 1200م، در ژاپن ریشه گرفت و در بعضی صفات با سرزمین پاک همانند بود؛ از آن رو که این هم با بعضی از جنبه های دانش و آیین های دیرنشینی مخالف بود. ولی زِن با فرقه های نسبتاً رایج تر از نظر این که تأکیدی قایل بود برای «اشراق ناگهانی» و بعضی اعمال عرفانی و برتر انگاشتن فرد به جای انضباط و اعتقاد شورایی و دسته جمعی متفاوت بود. جنبه ی هیجانی و شورانگیز شورایی با سنت زِن که سخت با طبقه ی سامورایی جوش خورده بود، بالمره بیگانه بود.
این گونه بودایی پیوند دوری داشت با همانندهای چینی و هندی خویش؛ حتی در آن جا که بتوان رشته های پیوندهای شرعی را هم دنبال کرد. بی مانندی زندگی دینی ژاپنی را می توان با برپا ماندن آیین بومی شینتو، ویژه ی پرستش الاهه ی خورشید، شناخت. این آیین پس از دورانی کمابیش فرو افتاده به فراموشی،(5) پایگاهی استوار در سده ی پانزدهم میلادی یافت؛ زمانی که روحانیان و نیایشگاه های عمده ی آن الاهه تفسیری وحدت وجودی به اساطیر سنتی بخشیدند، و بدین گونه کیش شینتو مجهز به شرایعی شد همانند کلام پردقایق و پیچیده ی فرقه های بودایی. اینک شینتو به جای محدود ماندن در دربار و پیرامونیان امپراتور- چنان که در گذشته بود- رواجی و گسترشی وسیع یافت. وانگهی تأکید این آیین به بی مانندی ژاپن از نظر مهرورزی الاهه ی خورشید، و اعتقاد به این که نخستین سرزمین آفریده شده است، مایه ی افزایش احساسات و شخصیت ملی ژاپنیها شد.(6)
بدین گونه، ژاپن در پهنه ی زندگی دینی و نیز میدان های دیگر عرصه ی فرهنگی در سده های چهاردهم و پانزدهم میلادی از چین جدا شد. از این هنگام باز دو تمدن نزدیک به هم در خاوردور برپا بودند و چین دیگر کانون بی رقیب و سرچشمه ی تنهای فرهنگ عالی در آسیای شرقی به شمار نمی رفت. این امر آغاز دورانی است از دگرگونی چهره ی مجتمع تمدنی اوراسیا. این دگرگونی همانند است البته در مقیاس خردتر با برخاستن و استقلال تمدنی بی نظیر در انتهای دیگر جهان اوراسیا در اروپای غربی.

پی نوشت ها :

1. Franz Michael, the Origin of Manchu Rule in China (Baltimore, Md.; Johns Hopkins Press, 1942), pp. 12-58.
2. M. F. Nelson, Korea and the Old Order in Eastern Asia (Baton Rouge, La.: Louisiana State University Press, 1954).
3. قوبیلای قاآن با شیوه ی آیینی بودایی تبتی مساعد بود و آیین لامایی در بقیه ی مدت فرمانروایی مغول، کیش رسمی چین ماند. چون مغولان از چین رانده شدند، دین خانان بزرگ مغول گویا در مغولستان پایگاه رسمی خود را از دست داد و تنها در سده ی شانزدهم میلادی بود که امیران مغول کوشیدند تا تمرکزی در میان تیره ها و سران ایلات مغول پدید آورند. نک:
D. Pokotilov, History of the Eastern Mongols during the Ming Dynasty (Chengtu: Chinese Cultural Research Instiute, 1947).pp . 135-137.
در مورد بودیسم تبتی، نک:
L. Austine Waddell, the Buddhism of Tibet (London: W. H. Aleen, 1895), pp. 5-76.
4. شهریان اروپایی سده ی چهاردهم میلادی از همزمانان ژاپنی خویش ممتاز بودند، بدین سبب که چند صد سال در این حرفه پیشینه و تجربه داشتند.
5. باور به این که امپراتور از فرزندان الاهه ی خورشید است و بنا بر اعتقاد چینیان که فرزند باید جایگاه مقدسی برای نیاکان خویش برپا دارد، گویا وسیله ی عمده ای باشد برای جان به در بردن شینتو از نخستین هجوم سیل بنیان کن اندیشه های چینی.
6. نگارنده این نکات مربوط به فرهنگ ژاپنی را بیشتر از اثر زیر گرفته است:
G. B. Sansom, Japan: A Short Cultural History (New York: Appleton- Century 1943), pp. 256- 400.

منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.